مقدمه
مسئلهی مهم آن است که هرگز از سؤالکردن دست برندارید. برای هر حس کنجکاوی، یک پاسخ وجود دارد.
نمی دانید؟! بپرسید!
می دانید؟! پاسخ دهید!
یکی از اولین شرایط بوجود آمدن راه حل، سوال کردن است. به عبارتی سوال یا سوالات خوب میتواند درک و تعریف درستی از یک مسئله ایجاد نموده و دیدگاه یا راهکار جدیدی تولید نماید و نهایتا به رفاه، شادی یا سلامتی یک جامعه خدمت کند.
اگرچه توسعه یک پدیده عینی اقتصادی- اجتماعی است، ولی برخلاف رشد، امری پیچیده و چند بعدی است و به ساده گی نمی توان با شاخصهای کمی نظیر درآمد سرانه، ازدیاد پس انداز و سرمایه گذاری، و انتقال تکنولوژی پیشرفته از جوامع صنعتی مدرن به کشورهای عقب مانده جهان سوم اندازه گیری کرد.
چرا که علاوه بر بهبود وضع اقتصادی و ترقی سطح تکنولوژی و ازدیاد ثروت ملی، باید تغیرات اساسی کیفی در ساخت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نیز پدید آید. امروزه کشور های جهان بر اساس معیار ها و استاندارد هایی چون توسعه اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی طبقه بندی و تفکیک میشوند که یکی از این دسته بندی ها سطح توسعه اقتصادی است، که نظر به آن کشور های توسعه یافته و کشور های در حال توسعه مطرح میگردند که بعضاً هر کدام از این کشورها ویژگی های خود را دارند. در این مقاله سعی به عمل آمده تا ویژگی های توسعه یافتگی و عدم توسعه یافتگی کشور ها مورد بحث قرار گیرد، زیرا این مسئله بسیار مهم است که چه تفاوت هایی میان کشورهای توسعه یافته و توسعه نیافته باعث تشویق و ترغیب کشور های در حال توسعه جهت رسیدن به رشد و توسعه اقتصادی میشود. به صورت کلی ویژگیهای کشور های توسعه نیافته عبارتند از:
الف. ویژگیهای اقتصادی (وابستگی اقتصادی به صادرات مواد خام، وابستگی از لحاظ واردات، ورود سرمایه های خارجی، عدم ثبات وضع مبادلات، سطح بالای بیکاری و کم کاری، سطح نازل درآمد سرانه.
ب. ویژگیهای غیر اقتصادی (سطح پایین زندگی عمومی، سطح پایین بهروری، عدم توزیع عادلانه ثروت، بی کفایتی دولتها، نرخ بالای رشد جمعیت، وضع بد بهداشت همگانی، سطح بالای بی سواد، دوگانگی اقتصادی)
شرایط فوق در کشور های توسعه یافته بصورت معکوس میباشد به شکلی که این کشورها کوشش میکنند تا به توسعه پایدار دست یابند.
جستجو برای یافتن پاسخ سوالاتی درباره اوضاع اقتصادی و اجتماعی کشورهای توسعه نیافته به شکلی که ... چرا کشورهای توسعه نیافته از ملاک های توسعه یافتگی باز مانده اند با وجود اینکه بعضی از آنها دارای منابع طبیعی و آبی فراوان، موقعیت خوب جیواکانومیک، جیوپولتیک، کمک ها و همکاری های جامعه جهانی و کشور های توسعه یافته جهان هنوز هم وضیعت رقّت باری را از نگاه اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی وغیره دارا است و در یک حالت پایین تری از زندگی عادی قرار دارد؟ آیا میتوانند در رده کشور های توسعه یافته قرار گیرند؟ راه های رسیدن به توسعه اقتصادی کدام ها هستند؟ موانع توسعه نیافتگی اقتصادشان کدام ها بوده اند؟ این ها سوالاتی اند که در ارتباط با وضیعت اقتصادی مطرح است که با مطالعه و تحلیل توسعه اقتصادی میتوان امکان و راه های پاسخ گویی به آن سوالات را سهولت بخشید.
در اقتصاد دو اصطلاح کلی و عمومی موجود است: یکی «رشد اقتصادی» و دیگری «توسعه اقتصادی» که در ابتدا لازم است در مورد این اصطلاحات توضیحی داد که این دو اصطلاح نیز قابل تفکیک هستند لیکن کلمه توسعه مفهوم عام و کلی است که شامل ابعاد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و مدیریتی میشود، بنابراین توسعه به مفهوم اقتصادی که آنرا انکشاف اقتصادی هم میگویند دارای مفهوم چند بعدی چون اقتصاد، سیاست و جامعه میباشد.
توسعه در لغت به معنی گسترش و بهبود است و در تعاریفی که از توسعه اقتصادی ارائه شده به طور ضمنی به مفهوم بهبود گسترش وضع اقتصادی کشورها اشاره شده است. توسعه اقتصادی فقط به رشد اقتصادی محدود نمیشود بلکه در مقیاس گسترده تری مسائل مربوط به فقر، نابرابری، شهر نشینی، مهاجرت، بیکاری، توزیع درآمد و شاخصهای اجتماعی را نیز در بر میگیرد. شاخص ها و معیار های توسعه اقتصادی عبارتند از : تولید ناخالص ملی،تولید ناخالص داخلی، درآمد سرانه، شاخص کیفیت فیزیکی زندگی، شاخص توسعه انسانی و همچنان شاخص های دیگری نیز وجود دارد که میشود از آنها به قرار ذیل نام برد: دسترسی به بهداشت عمومی و آب آشامیدنی سالم، تمرکز زدایی و مشارکت، میزان دوگانگی (بخش سنتی- بخش مدرن) میزان سازگاری و همگنی قومی و فرهنگی، میزان تنش های اجتماعی، درجه انسجام و وحدت ملی، قدرت نهادهای دموکراتیک، قدرت سیاسی برگزیدگان، تعهد رهبری به توسعه اقتصادی، میزان دسترسی به اینترنت و ....
از نظر شومپیتر توسعه در کشورهای در حال توسعه شامل تغییرات مداوم و خود به خودی استقلال سیاسی و تعادل اقتصادی میباشد. میردال میگوید توسعه اقتصادی عبارت است از حرکت یک سیستم یک دست اجتماعی به سمت جلو و همچنین به عقیده وی در توسعه نه تنها روش تولید و توزیع محصولات و حجم تولید مدنظر است بلکه تغییرات در سطح زندگی، نهادهای جامعه و سیاستها نیز مورد توجه است. به نظر فریدمن توسعه عبارت است ازیک روند خلاق و نوآور در جهت ایجاد تغییرات زیر بنایی در سیستم اجتماعی، بنابراین مفهوم توسعه از رشد گسترده تر است. کشورها اکثراً بجای تلاش جهت دستیابی به رفاه عمومی در جوامع شان بیشتر تلاش در انکشاف اقتصادی مینمایند.
به نظر پروفسور دادلی سیرز در مورد توسعه هر کشوری باید به سه سوال اساسی پاسخ دهیم : فقر چه تغییری کرده است؟ بیکاری چه تغییری کرده است؟ نابرابری چه تغییری کرده است؟ وی معتقد است اگر یک یا دو مورد از مسایل فوق بدتر شده باشند حتی اگر درآمد سرانه دو برابر شده باشد نمی توان گفت توسعه اتفاق افتاده است.
رشد به معنی بزرگ شدن است، رشد یک معنی کمی و عددی دارد، و با یک معیار قابل قبول اندازه گیری میشود مثل قد، وزن، سن و جمعیت. رشد تغییر کمی هر متغیر طی یک دور زمانی معین است. رشد اقتصادی یک از اهداف کلان اقتصاد است و به معنی افزایش تولید کالاها و خدمات در یک دوره معین معمولاً (یکسال) است. همچنین تعریف دیگری در ارتباط با رشد اقتصادی وجود دارد که رشد اقتصادی را عبارت از افزایش تولید ملی واقعی سرانه آن کشور در طول یک دوره معین می داند.
پس رشد یک مفهوم کمی است و دوره محاسبه رشد اقتصادی معمولاً یکساله با اندازه گیری شاخصهای تولید ناخالص ملی (GNP) سرانه، تولید خالص ملی (NNP)، تولید ناخالص داخلی (GDP) و تولید خالص داخلی (NDP) بصورت سرانه میباشد.
همچنین دانشمندان اقتصادی نظرات متفاوتی در اتفاق افتادن رشد اقتصادی بشرح : گسترش سیستم اقتصادی در جهات مختلف بدون تغییر در زیربنای آن (فریدمن) و رشد تغییرات بصورت آرام و تدریجی در شرایط اقتصادی در بلند مدت در نتیجه افزایش تدریجی در نرخ پس اندازها و جمعیت (شومپیرتر) دانسته اند. در تمام تعاریف اشاره شده رشد اقتصادی به عنوان پدیده کمی تغییرات در میزان تولید ملی است. این تغییرات ممکن است مثبت یا منفی باشد بنابراین رشد اقتصادی هم می تواند مثبت یا منفی باشد. در صورتی که تغییری در تولید صورت نگیرد رشد اقتصادی برابر صفر خواهد بود. رشد اقتصادی در نتیجه دو عامل ذیل افزایش میابد: افزایش عوامل تولید (نیروی کار، سرمایه، زمین) از نظر کمی و عامل دوم تخصیص مناسب تر منابع و افزایش کیفیت عوامل تولید.
مهمترین معیارها برای ویژگی های توسعه یافتگی و عدم توسعه یافتگی کشورها عبارتند از:
تولید ناخالص ملی GNP: اولین شاخص اندازه گیری توسعه اقتصادی است. تولید ناخالص ملی ارزش تمام کالاها و خدمات نهایی تولید شده به قیمت جاری طی یک دوره مالی معین معمولاً یک سال است. به نظر می رسد کشوری که GNP بالاتر داشته باشد از قدرت، ثروت و امکانات بیشتری برخوردار است. این شاخص تا حدی گمراه کننده است زیرا متغیر های اساسی نظیر رشد قیمتها، رشد جمعیت، توزیع درآمد، آلودگی محیط زیست، اقتصاد زیر زمینی و تولید خود مصرفی انعکاس مناسبی در آن ندارند.
درآمد ملی یا درآمد سرانه: دومین شاخصی که برای اندازه گیری توسعه اقتصادی معرفی شده درآمد ملی یا سرانه است. در آمد سرانه عبارت است از تقسیم تولید ناخالص داخلی(NDP) به قیمتهای ثابت تقسیم بر کل جمعیت کشور میباشد گرچه کشوری با درآمد سرانه بالا را نمی توان لزوماً توسعه یافته تلقی کرد اما هر کشور توسعه یافته دارای درآمد سرانه نسبتاً بالایی است. تقریباً کشور توسعه یافته ای وجود ندارد که سطح درآمد سرانه آن پایین و مثلاً مشابه کشورهای افریقایی باشد. اگر این شاخص را با بهره گیری از گزارشات بانک جهانی درکشورهای توسعه نیافته ارزیابی کنیم شاهد درآمد سرانه هزار دلار امریکا خواهیم بود که در مقایسه با کشور های پیشرفته یک مبلغ بسیار کوچک است.
تداوم رشد معقول اقتصادی: گرچه ممکن است کشورهای توسعه یافته دارای نرخ رشد خیلی بالایی نباشند اما معمولاً در رشد اقتصادی خود دارای ثبات هستند و اگر گاهاً رشد اقتصادی آن ها به دلیلی دچار کاهش شود مجدداً تمایل به بازگشت به وضعیت عادی را دارند. این در حالی است که یک کشور توسعه نیافته چنانچه به دلیلی موقتاً صاحب رشد قابل توجهی شود با تغییر جزئی در شرایط، رشد اقتصادی آن دچار کاهش شدید شده و تمایل به بازگشت به آن رشد بالا را ندارد.
توزیع درآمد: بیشتر بودن درآمد یا تولید ناخالص ملی الزاماً موجب برخورداری بیشترآحاد جامعه نیست. برخورداری و رفاه جامعه بستگی به توزیع مناسب درآمد دارد. توزیع درآمد در کشورهای توسعه نیافته نسبت به کشورهای توسعه یافته از شدت نابرابری بیشتری برخوردار است. نکته مهم تر آنست که نابرابری توزیع درآمد در کشورهای توسعه نیافته سبب پدید آمدن موقعیت ممتاز، شأن و منزلت اجتماعی ویژه ای برای ثروتمندان می شود که انواع تبعیض ها را به همراه دارد. در کشورهای توسعه نیافته بدلیل رشد نامتوازن در بخشهای اقتصادی، نابرابری قابل توجهی در توزیع عایدی افراد جامعه مشاهده میشود. برای اندازه گیری توزیع درآمد ابزار هایی نظیر ضریب جینی، منحنی لورنز، شاخص تایل و معیار اتکینسون وغیره.... نیاز است.
نرخ رشد جمعیت: به طور کلی در کشورهای توسعه یافته نرخ رشد جمعیت بسیار پایین و در برخی موارد صفر است. در حالی که در اغلب کشورهای توسعه نیافته نرخ رشد جمعیت نسبتاً بالاست. رشد اندک جمعیت در کشورهای توسعه یافته عمدتاً ناشی از کاهش نرخ زاد و ولد است در حالی که رشد بالای جمعیت در کشورهای توسعه نیافته بیشتر ناشی از بالا بودن نرخ زاد و ولد است، گرچه نرخ مرگ و میر در کشورهای توسعه نیافته نیز تا حد قابل توجهی کاهش یافته است. اما هنوز در مقایسه با کشورهای توسعه یافته نرخ مرگ و میر بالاست.
تغییر ساختار اقتصادی: هدف از تغییر ساختار اقتصادی افزایش سهم نیروی کار و ایجاد ارزش افزوده در بخشهای خدمات و صنعت است که در فرایند طبیعی توسعه صورت میگیرد.
نرخ باسوادی و بیسوادی: به طور معمول نرخ بیسوادی در کشورهای توسعه یافته بسیار پایین و تقریباً صفر است. در حالی که نرخ بیسوادی در کشورهای توسعه نیافته بسیار بالا است. در ضمن باید توجه داشت که کیفیت باسوادی در کشورهای توسعه یافته بسیار متفاوت از کشورهای توسعه نیافته است. در کشورهای توسعه یافته افراد باسواد علاوه بر این که سواد خواندن و نوشتن دارند، دارای یک فن و مهارت شغلی مرتبط با سواد خود می باشند و حال آنکه آمار باسواد در کشورهای توسعه نیافته عمدتاً بر سواد خواندن و نوشتن تاکید دارند. به علاوه درصد جمعیت اهل مطالعه در کشورهای توسعه یافته بسیار بالاتر از کشورهای توسعه نیافته است.
وسعت فقر: جنبه دیگر توزیع درآمد وسعت فقر است که به دو عامل بستگی دارد: اول سطح متوسط درآمد ملی و دوم درجه نابرابری در توزیع درآمد.
در هرسطحی از درآمد ملی سرانه، هرچه توزیع درآمد ناعادلانه تر باشد میزان فقر بیشتر است . بر اساس گزارشات آماری تعداد افراد فقیر در کشورهای توسعه نیافته در هر سال نسبت به سالهای قبل افزایش یافته است که قسمت زیاد این افراد در دهات متمرکز اند و شغل اصلی شان زراعت است. آمارها نشان می دهد که دست کم یک سوم جمعیت ساکن در کشورهای در حال گذر از فقر رنج می برند.
ترکیب تولید و مصرف: در کشورهای توسعه یافته طی فرآیندی توسعه هم از جهت تولید و هم از جهت مصرف به تدریج از سهم وابستگی به محصولات خام کاسته می شود. ادامه روند به این صورت است که ابتدا بر سهم محصولات صنعتی افزوده شده و سپس به همراه کاهش سهم محصولات خام و صنعتی بر سهم خدمات افزوده می شود. به عبارت دیگر امروزه درصد بالایی از تولید و مصرف کشورهای توسعه یافته از نوع خاصی خدمات مانند تحصیل، تفریح، ورزش، هنر، مراقبت های درمانی و مواردی از این قبیل می باشد. در کشورهای در حال توسعه به طور معمول بیشترین سهم درآمد متوسط افراد صرف خرید کالاهای ضروری می شود تا خدمات خاص. در برخی از کشورهای در حال توسعه، رشد سریع جمعیت و عدم قابلیت جذب نیروی کار توسط بازار کار و عدم امنیت کافی و سایر موانع بازدارنده سبب شده تا سهم خدمات از کل تولید ملی بسیار بالا باشد این سهم خدمات بالا نه ناشی از بالا بودن اقلامی چون تفریح و هنر، بلکه ناشی از مشاغل و خدماتی چون تجارت دلالی و هم چنین خدمات تقریباً غیرضروری دولتی است.
دسترسی به امکانات آموزشی و بهداشتی: یکی دیگر از شاخص های توسعه دسترسی به امکانات بهداشتی نظیر آب آشامیدنی سالم، نرخ مرگ و میر کودکان و امید به زندگی است. همچنین از شاخصهایی که مورد تاکید سازمان ملل متحد قرار دارد گسترش امکانات آموزشی و دسترسی سهل و رایگان تمامی افراد به امکانات آموزشی است. در کشورهای توسعه یافته تسهیلات آموزشی از قبیل مصارف سرانه آموزش(از ابتدا تا عالی)، تعداد معلم نسبت به دانش آموز و دانشجو، مساحت فضای آموزشی نسبت به دانش آموز و دانشجو، سرانه کتاب دانش آموز و دانشجو و مواردی از این قبیل بالاتر از کشورهای در حال توسعه است. هم چنین تحصیلات همراه با آزمایش و عمل و به صورت کاربردی است که سبب ایجاد ابداعات و نوآوریهای تکنولوژیکی می شود. در کشورهای توسعه یافته تسهیلات بهداشتی و درمانی از قبیل تعداد پزشک به نسبت یک جمعیت مشخص، سرانه بستر بیمارستانی، مصارف سرانه بهداشتی بسیار بالاتر از کشورهای در حال توسعه است.
نرخ اشتغال و بیکاری: هرچه تعداد بیشتری از نیروی کار فعال جامعه به کار تمام وقت مشغول شوند و نسبت شاغلین به کل نیروی کار جامعه افزایش یابد، تولید ناخالص ملی، درآمد سرانه و رفاه اقتصادی جامعه افزایش می یابد. بیکاری از مشکلات بزرگ اقتصادی در بسیاری از کشورهای جهان سوم و حتی در کشورهای پیشرفته است. با این حال اولاً، درصد بیکاری در کشورهای توسعه نیافته بسیار بالاست و ثانیاً، با احتساب بیکاری پنهان در این کشورها که درصد قابل توجهی از نیروی کار را در خود جا داده و از طرفی کم کاری گسترده در بخش دولتی، ابعاد بیکاری در کشورهای توسعه نیافته بسیار گسترده تر است. نکته دیگر این که جمعیت بیکار در کشورهای توسعه یافته تحت پوشش سیستم های تامین اجتماعی است و حال آنکه در کشورهای توسعه نیافته جمعیت بیکار از پوشش حمایتی مناسبی بهره مند نیستند.
نتیجه گیری: سرانجام با مطالعه و تحلیل از وضیعت اقتصاد کشورهای توسعه نیافته به این نتیجه میرسیم، که در اکثر ابعاد از سیاسی گرفته تا اقتصادی با عدم توسعه یافتگی مواجه هستیم و اگر بخواهیم از لحاظ موضوعی این کشورها را کشور جهان سومی تلقی کنیم نیاز داریم تا معیارهای مقایسه کشورهای جهان سوم را برشماریم. تولید ناخالص ملی اندک، تولید سنتی، فقر مزمن، بیکاری، ضعف در نظام رقابتی صنعتی، نهادهای سیاسی و اجتماعی توسعه نیافته، مشکلات مربوط به انتقال قدرت و مشروعیت سیاسی، تقسیم ناعادلانه ثروت و نوسان در تعریف منافع ملی از معیارهای بارز کشورهای جهان سومی یا به عبارتی در حال توسعه است.
هدف اساسی از توسعه اقتصادی رسیدن به رفاه و آسایش زندگی است. بنابراین کشورهای توسعه نیافته برای رسیدن به این هدف باید یک سلسله تدابیر و استراتژی هایی را بکار گیرند که یکی از آنها استراتژی جایگزینی واردات یعنی توسعه صنعتی از طریق حمایت میباشد. در طول این استراتژی به تدریج کشور تولید داخلی را جایگزین تولیدات مشابه خارجی میکند و تواماً با استراتژی تشویق صادرات که رهبری رشد اقتصادی را برعهده دارد به شکوفایی و رشد میرسد.
بنابراین کشورهای توسعه نیافته باید سرمایه گذاری های خارجی را تشویق کنند، صنایع داخلی را از طریق سیاست های مالی و پولی حمایت نمایند، فساد را از بین برده وحاکمیت قانون را بوجود آورند، سطح استخدام از طریق سیاست های پولی و مالی را افزایش داده، کیفیت تولیدات داخلی و صادرات آنها را افزایش دهند، همچنین کیفیت سطح دانش و تحصیلات افراد کشور را ارتقاء داده، ایجاد ارزش افزوده در محصولات خام نموده، تامین امنیت جانی و مالی تجار کشور را داشته، توجه به مسائل زیربنایی کشور وغیره را در زمره الویت موضوعاتی بداند که جهت دستیابی به توسعه اقتصادی کشورهای در حال توسعه مورد نیاز است.
منابع:
1. اصول و مبانی علم اقتصاد، تالیف. دکتر نادر مهرگان (1388)
2. توسعه و کشور های توسعه نیافته، تالیف. یوسف نراقی (1379)
3. سیاست اقتصاد عمومی، تالیف. دکتر هادی صمدی (1387)
4. www.worldbank.org